فروش فایل10

فروشگاه فایل

فروش فایل10

فروشگاه فایل

شرکت لگو کجاست


این امکان وجود دارد که شما در کودکی با این اسباب بازی ها بازی کرده باشید. لگوها بلوک های پلاستیکی محبوبی هستند که با آنها شکل می سازید. با چیدن آنها در کنار هم، بچه ها سال ها از این اسباب بازی استفاده کرده اند و نسل ها از آن خاطره دارند. این اسباب بازی ها بسیار محبوب و مورد علاقه افراد در هر سنی هستند که از بازی با آنها لذت می برند. احتمالا شما نیز شاید بخواهید بدانید شرکت لگو کجاست و در مورد تاریخچه اسباب بازی لگو اطلاعات بیشتری را به دست بیاورید.

لگو چیست؟

فکر نمی کنم کسی بداند بازی لگو چیست. حتما از کودکی با این بازی آشنا هستید. حتی اگر در مورد شرکت لگو اطلاعاتی ندارید، می توانید طرح های مختلفی از اسباب بازی های آنها بسازید. اما در کل برای اینکه بفهمیم لگو چیست باید بگوییم که اسباب بازی های لگو بلوک های پلاستیکی هستند که می توانید به شکل آجر روی هم قرار دهید. بنابراین، می توانید هر طرحی را که می خواهید با آنها بسازید.

لگو یکی از محبوب ترین اسباب بازی ها است، بنابراین بچه ها در سراسر جهان طرفداران آنها هستند. اگر به تاریخچه لگو نگاهی بیندازید، متوجه می شوید که این برند برای سالیان متمادی همیشه یک برند شناخته شده و محبوب بوده است. این تکه های کوچک رنگارنگ که برای کودکان بسیار جذاب هستند، علاوه بر سرگرمی می توانند در افزایش خلاقیت و یادگیری کودکان نیز موثر باشند.

در واقع کودک با اتصال قطعات و چندین بار حذف آن ها مهارت های بسیاری را یاد می گیرد. این اسباب بازی با توجه به کارایی و فواید زیادی که برای کودکان دارد، بازی کامل و مفیدی به حساب می آید.

تاریخچه اسباب بازی های لگو

اکنون که متوجه شدید لگو چیست، بهتر است تاریخچه شرکت لگو را بدانید. شاید برایتان جالب باشد که این شرکت چگونه فعالیت خود را آغاز کرد و چگونه به مرور زمان به عنوان یک برند محبوب شناخته شد.

آقای اول کرک کریستینسن مخترع و سازنده آجر لگو است و در سال 1932 شرکت لگو را در دانمارک تأسیس کرد. اکنون ممکن است این سوال برای شما پیش بیاید که لگو به چه معناست؟ در زبان دانمارکی لگو به معنای بازی و گود به معنای خوب است که برای ساختن این کلمه از آن استفاده کردند، در واقع لگو ترکیبی از دو کلمه دانمارکی و به معنای خوب بازی کردن است.

از سال 1919، اوله کرک کریستیانسن در ساخت درب و پنجره برای ساختمان های چوبی شرکت داشته است. در سال 1932 به دلیل مشکلات اقتصادی و شرایط نامساعد مالی، شرکت وی دچار بحران شد و وضعیت شرکت بسیار آشفته بود. به همین دلیل آقای اول کرک کریستینسن تصمیم گرفت عروسک های چوبی بسازد و بفروشد تا اوضاع بهتر شود. در واقع می توان گفت که تاریخچه کمپانی لگو از این زمان آغاز می شود. سپس شروع به ساخت اسباب بازی های زیادی کرد. این اسباب‌بازی‌ها همان آجرهای لگوی امروزی بود که از چوب ساخته می‌شدند و بیشتر هواپیما، ماشین و غیره را نشان می‌دادند.

بعد از مدتی آقای اوله کرک کریستین به فکر انتخاب نام مناسب برای شرکت خود افتاد و در نهایت با کمک سایر همکاران نام لگو را برای این شرکت انتخاب کرد. بنیانگذار گروه لگو از بهترین چوب برای ساخت اسباب بازی های خود استفاده می کرد زیرا کیفیت برای او بسیار مهم بود.

به دلیل کیفیت و جذابیت محصولات شرکت اسباب‌بازی لگو، با آشنایی بیشتر مردم با این اسباب‌بازی و درک اینکه لگو چیست، خریدهای این شرکت افزایش یافت و این روند ادامه یافت. در تاریخچه شرکت «لگو» در طول جنگ جهانی، این اسباب بازی ها حتی در چنین مواقعی هم طرفداران خود را از دست ندادند و مشخص است که تعداد آنها هر روز بیشتر می شد.

همانطور که گفتیم برند اسباب بازی لگو از چوب برای ساخت اسباب بازی استفاده می کرد. این روند ادامه داشت تا اینکه در سال 1947 مدیریت شرکت لگو تصمیم گرفت از پلاستیک به جای چوب برای تولید اسباب بازی استفاده کند.

پس از مرگ اوله کرک کریستینسن در سال 1958، شرکت لگو تحت رهبری پسرش ادامه داد. سال 1960 بود که آتش سوزی در کارخانه اسباب بازی لگو رخ داد. از آنجایی که نیمی از اسباب‌بازی‌های کارخانه هنوز از چوب ساخته می‌شدند، آتش گسترش یافت و بخش زیادی از شرکت را نابود کرد. پس از این اتفاق، شرکت لگو در تمامی اسباب بازی های خود از پلاستیک استفاده کرد. اما در این سال ها بسیاری از مردم کشورهای دیگر برند لگو را می شناختند. این برند در جهان بسیار محبوب است و محصولات آن در فرانسه، آلمان، سوئد، انگلستان و غیره به فروش می رسد.

بعداً شرکت اسباب بازی لگو قطعات و لوازم جانبی بیشتری را برای بازی کودکان عرضه کرد. این شرکت همچنین بلوک های پلاستیکی بزرگی را برای استفاده کودکان تولید کرد. با گذشت زمان بسته های لگو جالب تری با مدل های جالب برای کودکان مانند جنگ ستارگان، فضا، دزدان دریایی، قلعه ها و غیره به بازار آمد. پس از اینکه مردم دنیا فهمیدند لگو چیست، از بازی با آن و ایجاد خاطرات خوش با آن لذت بردند.

 

three bedtime kids stories


three bedtime kids stories

 

 

Hansel and Gretel Story for kids

 

 

 

z3_ky0l.jpg

 

In a green forest, there was a woodcutter living there by his wife and his two kids. His son’s name was Hansel and his daughter’s name was Gretel. They were very poor. There were times that they even hadn’t something to eat for a day. One day, our poor woodcutter didn’t have enough money for a loaf of bread.

So when the night came, he started to think and think. At the end, he whispered to his wife:

What will happen to us? We can not feed our kids. they are starving.

I know the solution dear! Said the wife. We will take the kids deep in the forest early in the morning. we will ignite a fire for them and we will give each of them a loaf of bread. Then we will leave them for good. They will never find us again and with this plan, we will get rid of them.

Oh no wife! I can not imagine how I’m gonna do that! I can’t leave my kids alone in the forest! Wild animals will find them and swallow them in a moment.

You stupid man! Yelled the wife! Then the four of us will die out of hunger! You better start and make the coffins.

After a while, the man seemed convinced.

OK! But I really am sad for my poor kids.

Not being able to sleep because of hunger, Hansel and Gretel heard what their step mom planned for them. they cried quietly. Gretel said:

This is the end of our story! We are going to die tommorow!

Be quiet Gretel and don’t afraid! I’ve got this.

He waited until both their parents went to sleep. Then he got up, put on his jacket and slipped out from the back door. He stood near the garden, where the white stones were shining under the moon’s light! He picked up as many stones as he could and filled his pocket with them.

Then he turned back to the house and said to his sister:

Keep calm dear and sleep in peace! God will never forget us!

next morning, just before the sunrise, the step mom came and said:

Wake up! Wake up you lazy kids. We have to go to the forest and cut woods for your father.

Then she gave each of them a bread and said:

This is your dinner. Don’t eat it until then!

Gretel take the bread and hide it under her apron, because Hansel had his pocket full of stones. Then they started their journey to the forest. In their way, Hansel took a stone from his pocket every now and then and dropped it on the ground.

When they reached the heart of the forest, they collect wood with their father and used it to make a fire to keeping them warm. When the fire was ready, The step mom said:

Now lie down and rest kids. Your father and I will collect woods and when we were ready to go, we will wake you up!

After a while, they became tired and fell sleep. When they finally woke up, it was night. Gretel started crying and said:
OMG! How shall we get of this forest?

Don’t even think about it sis! Wait a little bit, when the moon rises, we will easily find our way to home.

And when the full mon got up, Hansel took Gretel’s hand and started to follow the white stones that were shining like silver. They walk all the night and next morning, they reached their house. They knocked the door. When the wife opened the door and saw Hansel and Gretel, she said:

You naughty children! How many hours you slept in the woods! We thought you’ll never come back.

But their father was so happy for seeing his kids once again.

Not very long after, another scarcity came to that area. Gain the children heard their step mom talking to their father:

Everything is finished! We just have a half a loaf and after that we will die! We have to get rid of the kids! This time we will take them even deeper in the woods so they will never find us again.

The man wasn’t happy with this at all! He whispered:

I’d rather to share my last morsel with my kids.

But the tricky step mom didn’t listened to him at all and finally managed to convince him to redo the plan.

Children heard this conversation completely. When the parents went to sleep, Hansel got up and wore his jacket. He wanted to go and pick up more white stones, but the step mom had locked the door. Hansel didn’t manage to get out but he started to comfort his little sister:

Don’t cry little sis! Go to sleep! I’m sure God will help us!

Next morning, the step mom came and woke them up and gave each of them a little piece of bread. even less than before. On they way to the woods, Hansel crumbled the bread in his pocket and every now and then, he dropped a crumb on the ground.

Hansel strewed bread crumbs all along the road. Woman take them deep deep into the forest. Where they never been before in their short lives. Then again they collect wood and made a large fire. The step mom said:

Sit here, you children, and when you are tired you can go to sleep; we are going into the forest to cut wood, and in the evening, when we are ready to go home we will come and wake you up.

So when noon came Grethel shared her bread with Hansel, who had strewed his along the road. Then they fell sleep, and the evening passed, and no one came for the poor children. When they woke up it was dark night. Hansel comforted his little sister:

Wait a little, Gretel, until the moon gets up. We will be able to find our way by the bread crumbs I scattered on the road.

So when the moon rose they got up, but they there were no bread crumbs on the ground, cause the birds of the forest and of the fields had come and eat them. Hansel thought they might find the way all the same, but they could not.

They walked that night, and the next day from the morning until the evening, but they could not find the way back to their home, and they were starving, for they had nothing to eat but the few berries they could pick up.

When they got very tired and decided to lay down under a tree and sleep.

It was now the third morning since they had left their father’s house. They were always trying to get back to it, but instead of that they only found themselves farther in the wood, and if help had not soon come they would have been starved.

About noon they saw a pretty snow-white bird sitting on a branch, and singing so sweetly that they stopped to listen. And when he had finished the bird spread his wings and flew before them, and they followed after him until they came to a little house, and the bird landed on the roof, and when they came closer they saw that the house was built of sweets, and roofed with cakes; and the window was of transparent sugar.

We will have some of this, said Hansel, and make a fine meal. I will eat a piece of the roof, Gretel, and you can have some of the window-that will taste like sugar.

So Hansel reached up and broke off a bit of the roof, just to see how it tasted, and Gretel stood by the window and chewed it. Suddenly they heard a thin voice coming from the inside:

Nibble, nibble, like a mouse,
Who is nibbling at my house?

And the children thought:

Never mind, It is the wind.

And they continued eating, not paying attention o the sound. Hansel, who found that the roof tasted very nice, took down a great piece of it, and Gretel pulled out a large round window-pane.

 

 

Cinderella Story for kids

 

 

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.

The old man opened the scroll and began to read:

It is my duty to announce that the king has sent an official invitation to all the young ladies of this land to attend the important royal celebration in the palace.

Hearing this, Cinderella’s stepsisters pushed her to a corner and stood in front of the fat man. The man continued to read:

His Highness the Crown Prince is looking for a suitable lady for marriage. He wants to meet all the girls of this land to find true love. Please come to the palace on Saturday at 8 pm.

The little man turned, mounted his horse, and galloped off. Two knights also followed him closely.
The half-sisters closed the door and gave a loud shout of joy.
Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

 

 

The Little Mermaid Stories for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The tricky witch who knew this, hid little mermaid’s voice in a seashell and hung it to her neck. Then transformed herself into a beautiful young woman! Then she started singing on the seashore. when the prince heard that magical voice, he was convinced that the tricky witch is her rescuer. so he decided to marry her!

But our little mermaid had many good friends! seals and fish! they decided to uncover witch’s evil plan! They attacked the witch and managed to break the chain of the neckless! Now it was the time! Our little mermaid got her voice back! She now could tell the prince who she truly was!

 

چگونه شادی عمیق دورنی را به خویشتن خویش فرا بخوانیم


بسیاری از محققان معتقدند که با استفاده از شش عادت زیر، ما این قدرت را داریم که خوشحال باشیم. یک خوشحالی واقعی!

شما این قدرت را دارید که امروز واقعا شاد باشید. این گفته‌ی گروه بسیاری از پژوهشگران، روانشناسان و مربیان زندگی است که رازهای شادی را آشکار می‌کند. در واقع روانشناسی و پیشنهدات آن فقط بهشرط اجرا و عمل فرد بیمار است که می تواند بر تمای جنبه های زندگی وی تاثیری شگرف و باورنکردنی بگذارد.

آنها می‌گویند شادی واقعی، خیلی بیشتر از یک لبخند بر روی صورت است. در واقع روشی است که ما به دنیا نگاه می‌کنیم. افراد شاد، روی پیروزی‌ها و معجزات کوچک، بیشتر از مشکلات تمرکز می‌کنند و به جای گرفتار شدن در ترس و نگرانی، در هر موقعیتی احتمالات خوب را می‌بینند.

آنها در مقابله با مشکلات، اعتماد بنفس دارند و با هدف زندگی می‌کنند. شما هم می‌توانید این حالت ذهنی را داشته باشید، حتی اگر در حال حاضر در زندگیتان، نا امید هستید. اگر معمولا بدبین هستید یا بمدت طولانی بدبین بوده‌اید، شش عادت زیر را بپذیرید و آنها را بکار ببرید:

 

آمال و آرزوهایتان را به بخت آزمایی ربط ندهید

 

اگر از بسیاری از ما پرسیده شود که چه چیزی ما را خوشحال می‌کند و چه شانس‌هایی باعث تغییر شرایط ما می‌شود، می‌گوییم وقتی خوشحال خواهیم بود که در قرعه کشی برنده شویم، شغل بهتری داشته باشیم یا وزنمان کاهش یابد.

ویلیام فیلیسون، دکتر و روانشناس دانشگاه ویک فارست در وینستون که در مورد شادی مطالعه می‌کند می‌گوید: در جامعه، باور داریم که شادی، چیزی است که از بیرون می‌آید و برای ما اتفاق می‌افتد. اما در واقع، شادی از درون می‌آید و بستگی به این دارد که در مورد زندگیتان چگونه فکر می‌کنید.

مطمئنا رویدادهای بیرونی و اشیاء مادی مانند یک ماشین جدید، یا حقوق بیشتر می‌توانند به شما احساس خوشبختی دهند؛ اما آن احساسات، دائمی نیستند. شما می‌توانید دیدگاهتان را طوری تغییر دهید که چه کاهش وزن، برنده شدن در قرعه کشی یا افزایش حقوق داشته باشید یا نه، احساس آرامش و اعتماد بنفس کنید.

به دنبال آرامش باشید

 

با قبول این عادت شروع کنید: چند دقیقه در روز را در تنهایی و سکوت بگذرانید. سوزان ویلیس، دکتر و مربی زندگی می‌گوید: واقعیت‌های زندگی مدرن، معمولا ما را مجبور به فکر کردن در مورد مسائل نگران کننده می‌کند. مثلا شما درباره‌ی این چیزها فکر می‌کنید: امروز چه کاری باید انجام دهید، ? دقیقه پیش، چه چیزی گفته‌اید یا در مورد تماس تلفنی فردا که نگرانش هستید فکر می‌کنید.

یک زمان ساکت و آرام به شما این امکان را می‌دهد که آن سر و صداها را قطع کنید و متوجه شوید که واقعا چه چیزی برایتان مهم است. سوزان پیشنهاد می‌کند که ساعتتان را ?? دقیقه زودتر از وقت بیداری معمولتان تنظیم کنید (قبل از بیدار شدن اعضای خانواده یا زنگ خوردن تلفن) و به یک اتاق ساکت بروید.

در دفتر وقایع روزانه‌تان چیزی بنویسید، تمرینات تنفسی پاکسازی ذهن انجام دهید یا فقط یک شمع روشن کنید و آرام بنشینید. این تمرین، به شما کمک می‌کند که به دو روش شادی را پیدا کنید.

در مقالات مجله سلامتی و روانشناسی ماورای سلامت به مبحث تمرین های سکوت و مدیتیشن جهت دستیابی به آرامش درونی مفصل تر پرداخته شده است.

اول، جلوی ترشح هورمون‌های استرس مانند آدرنالین و کورتیزول را می‌گیرد. اگر این هورمون‌ها تولید شوند، شما مضطرب، تحریک پذیر و ناراضی می‌شوید.

دوم، پزشکانی که در زمینه‌ی بودیسم و یوگا فعالیت می‌کنند معتقدند هنگامی که یاد بگیرید این نداهای درونی را ساکت کنید، چیز جالبی اتفاق می‌افتد. استفان کوپ، محقق مرکز یوگا و سلامت در لنوکس می‌گوید: هنگامی‌که شما آرام و ساکت هستید، پاسخ سوال «چه چیزی مرا خوشحال می‌کند؟» خود بخود مشخص می‌شود.

در زندگیتان، بدنبال خیر و خوبی باشید

 

کارشناسان می‌گویند اگر می‌خواهید واقعا خوشحال باشید، عادت کنید که در زندگی‌تان بدنبال خوبی باشید. هر روز لیستی از پنج چیزی که دوست دارید و از آن لذت می‌برید تهیه کنید. شاید از چرت زدن روی نیمکت یا در آغوش گرفتن فرزندتان لذت می‌برید یا از اینکه وقت دارید تا با همسرتان شام بخورید، خوشحال و سپاسگزارید.

اینکه چطور این قدردانی را انجام می‌دهید به خودتان بستگی دارد. برخی از کارشناسان توصیه می‌کنند که آن ? چیز را قبل از خواب بنویسید. بنابراین بطور ناخوداگاه با یک احساس مثبت به خواب می‌روید. بعضی دیگر پیشنهاد می‌کنند که قبل از هر وعده‌ی غذایی، در ذهنتان آنها را بررسی کنید. می‌توانید هر روز روی ? چیز ثابت تمرکز کنید یا هر روز یک لیست جدید تهیه کنید.

 

مانند یک دوست، با خودتان رفتار کنید

 

اگر به روش‌های منفی با خودتان صحبت کنید، نمی‌توانید خوشحال باشید. سوزان می‌گوید: چیزهایی که به خودتان می‌گویید، روی اخلاق و بدنتان تاثیر می‌گذارد.

افکار منفی باعث ترشح هورمون‌های استرس می‌شود و در نتیجه احساس بدتری پیدا می‌کنید. بسیاری از ما، یکسری انتقادات تند و خشن داریم که بی وقفه در ذهنمان در جریانند. اگر شما با این نوع صحبت کردن، شانس خود را برای رضایت و آرامش درونی از بین می‌برید، تصمیم بگیرید که با خودتان مانند یک دوست خوب صحبت کنید.

قول دهید که به افکارتان توجه کنید و وقتی متوجه افکار منفی شدید، آنها را با افکار مثبت جایگزین کنید.

 

کسی را به شام دعوت کنید

 

عادت دیگری که می‌تواند شما را به خوشبختی واقعی برساند، بخشنده بودن است. استفان کوپ می‌گوید: «بودا می‌گفت اگر ما قدرت بخشندگی را برای ایجاد شادی درک می‌کردیم، هرگز به تنهایی غذا نمی‌خوردیم.» او توصیه می‌کند که بیشتر کارهای سخاوتمندانه انجام دهید.

همه‌ی ما انگیزه‌های طبیعی برای بخشندگی داریم. مثلا ممکن است به ذهنتان خطور کند که یک دوست تنها را به شام دعوت کنید، به عمه‌ی پیرتان زنگ بزنید یا برای همکارتان قهوه بگیرید.

شاید بهانه بیاورید که وقت ندارید یا نمی‌خواهید پول خرج کنید. اما دفعه‌ی بعد که یکی از این افکار به ذهنتان رسید، به آن عمل کنید. بخشش، باعث ایجاد شادی می‌شود، هم در کسی که می‌بخشد و هم در گیرنده. آن احساسات خوب می‌توانند بمدت طولانی باقی بمانند.

 

یک لیست از لحظات شاد تهیه کنید

 

در نهایت برای شاد بودن، شما باید استعدادهای خود را بشناسید و هر روز از آنها استفاده کنید. بسیاری از مردم، زندگیشان را صرف تلاش برای رفع نقاط ضعفشان می‌کنند (صفاتی مانند بی نظمی، زود عصبانی شدن یا کمرویی شدید).

بجای اینکه روی نقاط ضعف‌تان تمرکز کنید، برای نقاط قوت‌تان، بیشتر انرژی بگذارید. توجه کنید که وقتی لبخند می‌زنید، در حال انجام چه کاری هستید. حداقل یک هفته، لیستی از این لحظات شاد تهیه کنید و در روز بعد، آنها را مطالعه کنید. تعدادی از لحظات شاد خود را انتخاب کنید و با خودتان قرار بگذارید تا جایی که می‌توانید، آن‌ها را تکرار کنید.

 

 

http://www.wikidot.com/user:info/tobi-metz

https://www.atlasobscura.com/users/tobimetz3

https://trello.com/u/tobimetz3

https://500px.com/p/tobimetz3?view=photos

https://www.tetongravity.com/community/profile/TobiMetz3/

https://www.authorstream.com/TobiMetz3/

https://www.f6s.com/tobi-metz

https://www.intensedebate.com/people/TobiMetz3h

https://www.openlearning.com/u/tobimetz-rilx26/

 

 

تفریحات مناسب در سر کدامند ؟


تفریحات مناسب در سر کدامند ؟

تمامی افراد برای داشتن اوقات شاد و تفریح در سفر به مسافرت می روند. داشتن تفریح در سفر بسیار مهم است و اصلا فکر نکنید که این تفریح ها، باید تفریح های لوکس و لاکچری در سفر باشند بلکه می توانید با انجام چند کار ساده روز خود را متفاوت بسازید.

سفر در جوانی یا پیری؟

انرژی و انگیزه ای که انسان در جوانی دارد با گذشت زمان و کهولت سن و به تدریج تحلیل می رود و کم و کمتر می‌شود. بنابراین، باید این مساله را مد نظر داشت که نیرویی که ما در جوانی برای سفر و گشت و گذار داریم را در پیری، کهن سالی و به قولی در دوران بازنشستگی ندارنخواهیم داشتیم.

کنار اندوختن سرمایه و برنامه ریزی برای آینده، باید به تفریح و سفر هم اهمیت داد و آن را قسمت مهمی از دیگر مسائل زندگی دانست که باید به آن پرداخت.

اولین کاری که برای هر سفری باید داشته باشید داشتن برنامه ریزی برای سفر است. اقامت خود و وسایل حمل و نقل را چک کنید و از مسیر خیالتان راحت باشد. اگر اهل ریسک نیست و یا با خانواده و فرزندان خود سفر می روید و یا حتی قصد کمپینگ دارید برنامه ریزی سفر را  نباید فراموش کنید بد نیست در این موارد از مجله سرگرمی هم کمک بگیرید.

به طور مثال چه ساعتی باید حرکت کنید که دور از ترافیک باشد، برای اقامت در محل کمپ چه مکانی را انتخاب می کنید. تمامی این موارد اگر چه شاید به چشم نیاد اما از ضروری‌ترین بخش سفر است که موجب می شود شما در مراحل بعد تفریح در سفر داشته باشید و از آن لذت ببرید.

در سفرهای داخلی به کجا بریم ؟

ترامپولین و شترسواری

گردشگری در ایران که جای خود را دارد و اگر از علاقمندان ورزش ترامپولین هستید؛ این ورزش جذاب را می‌توانید در کیش انجام دهید. ترامپولین کیش از جمله تفریحات ورزشی‌ است که با قیمت مناسب در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته. برای رفتن به ترامپولین کیش باید به مجموعه سافاری کیش بروید.

معنی سافاری یعنی گردش اکتشافی و هدف گردشگران هم عکس و فیلم از حیوانات عظیم‌الجثه است. اما اینجا سافاری یعنی تور گردشی که می‌توان با ماشین یا چهارپایان جاهای دیدنی را گشت. سافاری کیش هم همچین امکاناتی دارد.

شهربازی پارک ملت مشهد

 

شهر مشهد به جز اهمیت زیارتی و مذهبی که دارد برای تفریح و سرگرمی هم مناسب است. در این میان مکان‌هایی هم وجود دارند که به شما امکان می‌دهند موقع تفریح از امکانات ورزشی هم استفاده کنید.

پارک ملت مشهد شاید یکی از بهترین گزینه‌های تفریحی برای مسافرهای مشهد باشد. در این پارک می‌توانید از بزرگترین استخر روباز مشهد و زمین‌های ورزشی شامل زمین چمن فوتبال، والیبال، بسکتبال، تنیس، پیست اسکی و … استفاده کنید. در یک مجله اینترنتی معتبر موارد و اطلاعات بیشتری را می توانید کسب کنید.

بولینگ در اصفهان

اصفهان از جمله دیدنی‌ترین شهرهای ایران است. معماری باشکوه و زیبای صفوی در کنار زاینده رود زیبا، این شهر را به یکی از مناسب‌ترین مقاصد گردشگری در ایران تبدیل کرده است. اما امکانات تفریحی ورزشی این شهر هم امکانات خوبی برای تفریح به حساب می‌آیند.

مرکز بولینگ اصفهان با ده خط بازی مجهز به تجهیزات و امکانات کاملا پیشرفته، هر روز پاتوق کسانی‌ست که دوست دارند ورزش و نشاط را با هم و در محیط به یادماندنی تجربه کنند.

بیشتر بخوانید : مد و فشن ایرانی

و اما سفرهای خارج از کشور

ایتالیا

ایتالیا یکی از زیباترین و مشهور ترین مکان‌ها برای سفر در هر دوره ای از زندگی است. برای افراد بازنشسته که اکثرا دوست دارند به مکان‌های خوش منظره و دنج سفر کنند، کشور ایتالیا می‌تواند یکی از بهترین گزینه‌ها باشد .پایتخت ایتالیا شهر رم یکی از شهرهایی است که سالانه گردشگران زیادی را به خود جذب می‌کند.

https://did.li/YKRNf

  https://mub.me/0L6N

این شهر پیاده روهای جذاب ، فروشگاه‌ها و خانه‌هایی رنگارنگ وزیبایی دارد. بافت قدیمی و زیبای شهر، دل  هر بیننده ای را می رباید.  رم  به دلیل حفط آثار قدیمی (کلیسا، کاخ، آمفی تئاتر،معبد، تئاتر،موزه و....) و معماری بی نظیر شهر، می تواند یکی از بهترین مقاصد برای سفر و تفریح باشد.

سوئیس

سوئیس هم یکی دیگر از کشورهای مسیحی مذهب قاره ی اروپا است.  آب و هوای کشور سوئیس معتدل و مدیترانه ای است.  این کشور با داشتن دریاها، دریاچه‌ها و کوهستان‌های سرسبز و دلپذیر یکی از مکان های دوست داشتنی برای توریست ها، مخصوصا توریست‌های باز نشسته محسوب می‌شود.

البته ناگفته نماند که سوئیس مکان‌های تاریخی، فرهنگی و تفریحی بی نظیری هم برای کسانی که می خواهند آداب و رسوم و تاریخ و فرهنگ یک کشور را بشناسند، را هم دارد.

و در نهایت

اگر خودتان سفر می روید و با خودروی شخصی هستید جاده را بخشی از سفر بدانید و از ماشین پیاده شوید، هوای تازه را نفس بکشید و از نوشیدنی و خوراکی های خود لذت ببرید و به اطراف جاده نیز نگاه کنید. بسیاری جاده را برای خود امری خسته کننده می دانند و رسیدن به مقصد برایشان مهم است اما یک گردشگر حرفه ای کم شتاب سفر کردن  را ترجیح می دهد و بیشتر زمان خود را به تفریح در سفر می گذارند .

 

https://www.diigo.com/item/note/8rktk/3yr7?k=dc4779b289b8fb61c316c053ce78787e

https://site-5606536-8612-8917.mystrikingly.com/blog/00ddaebe276

https://www.pearltrees.com/lebocod6/articles-only/id61564048/item498011197

https://successful-desert-bca.notion.site/4f2d830a412740d6955b4bf18c785074

https://www.merchantcircle.com/blogs/faheem-new-york-ny/2023/1/-/2387858

https://penzu.com/public/6c0a4664

https://writeupcafe.com/%d8%ac%d8%b0%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a8%db%8c%d9%88%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%81%db%8c-%da%86%d9%87%d8%b1-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af-%d9%88-%d9%81%d8%b4%d9%86 /

https://all4webs.com/faheemkhatri4/sasdadsa5.htm?53165=1448

https://squareblogs.net/u4pjlv1ugo

http://www.fxstat.com/en/user/profile/Faheemkhatri4-278208/blog/37571806 -

http://faheemkhatri4.bloggersdelight.dk/2023/01/29/%da%86%d8%b7%d9%88%d8%b1-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%81%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%b1-%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%d8%aa-%d9%be%d9%88%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7%db%8c%db%8c

ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی


ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی

b3_czm6.png

ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی

ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی

ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی - آموزش زبان ترکی استانبولی پروان آکادمی در حال حاضر از معروفترین و محبوبترین مجموعه های آموزش زبان ترکی استانبولی به فارسی در ایران است. بسته آموزش ترکی استانبولی پروان آکادمی به صورت تصویری زبان ترکی استانبولی را از مقدماتی تا پیشرفته به شما آموزش می دهد.
هدف مجموعه آموزش زبان پروان آکادمی ترکی استانبولی، صرفا آموزش لغات نیست بلکه آموزش تصویری و تقویت شنیدار و گفتار و همزمان آموزش جملات و لغات ترکی استانبولی نیز هست. روش کار این مجموعه به این شکل است که می بایست زبان آموز هر روز یک درس را از این مجموعه (در منزل یا بیرون از منزل) ببینید و گوش دهد. از آنجایی که این مجموعه به صورت تصویری است، به راحتی می توانید یاد بگیرید و صحبت کنید.
دوره مقدماتی و پیشرفته ـ مکالمه زبان ترکی استانبولی پروان آکادمی در سه ماه با روزی ?? دقیقه گوش کردن و یا نگاه کردن به هر درس روش استفاده آسان برای تمامی سنین با هر سطح آشنایی به زبان ترکی استانبولی برگرفته شده از جدیدترین متد آموزشی روز جهان

  • تمرکز و تقویت حافظه در ضمن یادگیری
  • تکرار مطالب در فواصل زمانی مختلف

بیش از 20 ساعت آموزش شامل محاوره ، آشنایی با لغات ، آموزش حروف اضافه ، آشنایی با جمله سازی دروس در این سیستم آموزشی به صورت فایلهای صوتی و یا تصویری آماده شده است و شما برای یادگیری آنها تنها و تنها نیاز به گوش دادن به این فایلهای صوتی دارید .در این آموزشها با تکرار هوشمندانه و برگشتی ،لهجه شما از ابتدا لهجه درستی شکل گرفته و به طور خودکار قواعد بیشمار زبان را در عمل فرا خواهید گرفت . شنیدن دروس این مجموعه بسیار لذت بخش و پر انرژی است و به طور مداوم از شما تمریناتی میخواهد (تکرار برخی از جملات )که خود این مساله برای شما بسیار لذت بخش و هیجان انگیز خواهد بود .
در ابتدا مکالمه ای پخش میشود ،سپس روی تک تک لغات و جملات مکالمه تاکید شده و معنی و طرز تلفظ آنها آموزش داده میشود. این دوره آموزشی شامل 25 درس جداگانه میباشد .آموزش مکالمه زبان بصورت کلمه به کلمه و تکرار کلمات همراه با گوینده و ساختن جمله با کلمات بیان شده در حافظه موقت قرار گرفته و تکرار در ادامه دروس و یادآوری آنها در فواصل زمانی تعیین شده باعث میگردد اطلاعات از حافظه اصلی منتقل گردد و محفوظات ماندگار شوند.

 

ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی

مزیت این شیوه آموزشی چیست ؟

مزیت این روش یادگیری عملی یک زبان است . بسیاری از استادان زبان بر این باورند که بهترین روش یادگیری یک زبان خارجی این است که به آن کشور سفر کنید و مدتی را در بین مردم آنجا سپری کنید . این مجموعه این مساله را برای شمافراهم می کند. افزون بر این قواعد زبان را به شکل بسیار عمیق و درونی آموزش میدهد و شما بدون اینکه متوجه شوید تمام قواعد زبان را ناخود آگاه فرا خواهید گرفت.

  • یادآوری بین زمان مندرج (بر پایه ی قوای ذهنی و به خاطر سپری اطلاعات جدید در بزرگسالان )
  • اصل پیش بینی (پرسش از دانشجوبر اساس آموخته های جدید )

 

برنامه بر پایه یادگیری زنده
بکار گرفتن دانشجو در موقعیتهای روزمره و واقعی برای یادگیری و تمرین آموخته ها است درست به مانند اینکه در کشور بیگانه حضور فیزیکی دارید . بر اساس این روش در هر زبانی یک هسته کلامی وجود دارد که با فراگیری مجموعه لغاتی که بیشترین و ضروری ترین کاربرد را در هر زبانی دارند میتوان بی آنکه مغز را با لغات غیر ضروری و اطلاعات غیر کاربردی انباشته کرد زبان را آموخت.

 

ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی

سخن نهایی درباره ویدئوهای آموزش زبان ترکی استانبولی

با این مجموعه از پروان آکادمی شما میتوانید در هر جا و هر مکان زبان ترکی استانبولی را مکالمه کنید در واقع میتوان گفت به علت دسترسی آسان به این مجموعه از کوچکترین فرصتها ( مترو . اتوبوس و حتی رانندگی ) استفاده کرد و مکالمه ترکی استانبولی خود را تقویت کرد.